06-10-2015، 05:44 PM
محبت به نامرد ، کردم بسی محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست که دردی چو دیدار نامرد نیست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نامردی نامردان قسم خوردم که نامردی کنم در حق نامردان
آهای رفیق نامرد یه روز میشی پشیمون پشیمونی چه سودت وقتی بمونی دلخون
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
صد سال در بیابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مرا هرگز نباشد بیمی از مشت برادر جان مرا نامردمی کشت
فتوت پیشه خندد روی در روی زند نامرد ناکـــس خنجر از پشت
به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نامردمان مهر کردم بسی نچیدم گل مردمی از کسی
بسا کس که از پا در افتاده بود سراسر توان را زکف داده بود
به حیلت گری خنجر از پشت زد بخونم ز نامردی انگشت زد
تهی دستی و بی کسی درد نیست که دردی چو دیدار نامرد نیست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نامردی نامردان قسم خوردم که نامردی کنم در حق نامردان
آهای رفیق نامرد یه روز میشی پشیمون پشیمونی چه سودت وقتی بمونی دلخون
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
صد سال در بیابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مرا هرگز نباشد بیمی از مشت برادر جان مرا نامردمی کشت
فتوت پیشه خندد روی در روی زند نامرد ناکـــس خنجر از پشت
به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نامردمان مهر کردم بسی نچیدم گل مردمی از کسی
بسا کس که از پا در افتاده بود سراسر توان را زکف داده بود
به حیلت گری خنجر از پشت زد بخونم ز نامردی انگشت زد