[hamid06]

در آغـــوش خودم هستـــم!

مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!

نه چنـــدان با لطافتــــ

نه چنـــدان با محبتــــ…

امـــا

وفـــادار….وفـــادار….

[hamid06]

قلبم را گـــــــره زده ام به بند کفشـــــم…

تا هـــــــــوس ماندن نکند…

زیر پای خودم لــــــــه شود بهتر اســـــــــت …

[hamid06]

دلـــــم را تهـدید کـردم...

که اگــر یکــ بار دیگر بهانه ات را گـرفت …

می دهــم دوباره بســوزانیــش … !!!

[hamid06]

هنوز زنده ام 

امــــــــا

خسته ام و ...

بگذریم

[hamid06]

مادرش آلزايمر داشت

بهش گفت: مادر يه بيماری داری . بايد بخاطر همين ببريمت آسايشگاه سالمندان

مادر گفت: چه بيماری ؟

گفت آلزايمر...

گفت: يعنی همچيو فراموش ميکنی...

مادر گفت: مثل اينکه خودتم همين بيماری رو داری

گفت : چطور ؟

مادر گفت: انگار يادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم

چقدر سختی کشيدم تا بزرگ بشی

کمر خم کردم تا قد راست کنی

پسر رفت تو ی فکر ...

برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش

گفت : برا چی ؟

گفت : به خاطر کاری که ميخواستم بکنم

مادر گفت : من که چيزی يادم نمياد!!!

[hamid06]

کسی مرا درک نکرد...

     جز پيراهن کهنه کوچک قديمی ام که

     هرقدر بزرگتر ميشدم مرا محکمتر در آغوش می کشيد!!!

[hamid06]

زيباترين دکلمه زندگی ام

نم نم باران است

درب اين پنجره را می بندم

نکند باز هوائی شوم!!!

[hamid06]

خواستم آرزوهایم را به رخ روزهایم بکشم دیدم تو با روزها دست به یکی کرده ای ؛ آنها خودت را دارند و من فقط حسرتت را ؛ زبانم بند آمد !

[hamid06]

ﻳﻪ زمانی ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻳﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ؛ ﻣﺜﻞ ﺍﻻﻥ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻌﻤﺖ باشه !

[hamid06]

انسان فقط از جنگ ، زلزله و سیگار نمی‌میرد ؛ انسان روزی از لبخند‌هایی که نمیزند و اشکهایی که نمیریزد خواهد مرد !