[の o r s ค]

هَر طور دِلِت میخواد..
هَر وَقت که حِس کَردے..
هَر جا که دِلِت لَرزید..
میتونے که بَرگَردے :)

[の o r s ค]

یکے مےرود
و یکے
روزها از خودشـ مےپرسد?
مگر خودشـ مرا انتخابـ نکردھ بود؟؟؟

[の o r s ค]

"رفتن" !

رفتن که بهانه نمیخواهد ،
یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نمیخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى !

"ماندن" !

ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهایى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
یک فنجان چاى، بوى عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین ...

وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم میمانى ...
میمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بینى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !

آرى ،
آمدن دلیل مى خواهد
ماندن بهانه
 و رفتن هیچکدام ......

[の o r s ค]

|•| نسـلِ مـآ پیـر نمیشـه?
|•| همـه ے مـا تو اوجِ جوونـي مردیـم....

[の o r s ค]

سیــــــگٰآر کِشیدَن رٰآ تَرڪ کَردِه اَم
ایـن رُوزهٰآ فَقَط اَز✖زِندِگے✖میکِشــم
بِه اُمید روزے ڪ این زٍندِگے رٰآ هَم تَرک
کُنَم..

[の o r s ค]

یعنے ازینـ بد تر هم داریمـ...?
کهـ داغونـ باشے...?
اما کسے رو نداشتهـ باشے...?
آرومتـــ کنهـ؟...

[の o r s ค]

•||اونْـ دُخـتـَرے
•||کهـ تابِستـونـِ پارسالـْ میخَـندیـد
 •`|اینْـ تابِستونْـ خـَبـَرے اَزَشــ نـیـسـْـ

[の o r s ค]

بعضے وقتآ آدمـ دقیقا نمیدونہ دلتنگہ یآ
 دلش شکستہ.. 
فقط میدونہ یہ جوریہ. . .

[の o r s ค]

•||اشكـ تو چشامونھ
•||فكر نكن برام آسونھ
•||ولي ميدونم هميشه تھش جداييھ
•||اين يه قانونه..

[の o r s ค]

مَـن یِـﮧ دُختَـرَم ...
پُر اَز غَم و اَنـدوه...
یِـﮧ دُختَـرَم ...
دُختَــری ڪـه بِخــآطِرِ خِــیلی چیــزآ?،
تو زِنـدِگیـش سُـڪـوت ?رو اِنــتِخآب میـڪنِـﮧ..