موبایل روز

نسخه‌ی کامل: پیامک زمستونی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت . . .
توی این برف و سرما میتونم خودمو گرم کنم
امــا . . .
جواب دلمو چی بدم ؟!
هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره !
نگاه کن، پرندگان زمستانی، چگونه در دل من خود را گرم می کنند
و ماه نیمه، در طراوت روحم، نیم دیگر خود را می جوید
ببین چگونه تو را دوست دارم
که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد
و در حرارت خونم پناهی می جوید
این روزها جور زمستان را من می کشم

نمی بارد

می بارم …
از تو

در دلم بهارها مانده است و

بر سرم زمستان ها!
و این آدم برفیِ درون

که هی اسکلت صدایش می کنند

عمق زمستان است در من.
مثلــ

برفــ های سفید گوی شیشــه ای

عجیبــ بر دل می نشینی..
هنوز بعد از ظهر زمستان است

هنوز برف می بارد

و تو هنوز از عطر ملایم

گل های نرگس می گویی

از آیینه هایی که از پیر شدن ما می گویند

و از بهاری که

رنگ به چهره ندارد.
ما با هم ریزش برگ‌های زرد را تماشا می‌کنیم

صدای خش خش برگ‌ها را می‌شنویم

ما با هم زمستان را تجربه می‌کنیم

تا با هم به بهار برسیم

باران، چترمان باز است… ببار