بالا

موبایل روز | DailyMobile.IR

وبسایت تخصصی موبایل و برنامه های اندرویدی

کلمات کلیدی
نویسنده: naim - پاسخ‌ها: 1 - بازدید‌ها: 2474
داستان کوتاه و خواندنی از بهلول
زبید خاتون و بهلول
هر وقت دلش می گرفت به کنار  رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد… پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید  برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون )همسر خلیفه( با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟
پشنهاد های مدیر
آخرین مطالب سایت
    تبلیغات موبایل روز