[align=center]
متن آهنگ مجید خراطها یازده
با یک زخم زبون قصه شروع شد…گل خشک و مسافر عالمی داشت
من از تو بی نشون بودم تا اینکه…پاییز اومد یه کینه تو دلم کاشت
حالا دیگه فقط وقت وداع بود…یادت هست بی وفا روز جدایی
نمیخواستم که فردا رو ببینم…چشمام همیشه دریا بود خدایی
شدم تنهاتر