06-07-2015، 01:46 PM
یه روز میونِ تمومِ خستگیام
بی حوصلگیام..
بداخلاقیام..
از راه رسید..
وارد زندگیم شد..
اولش با بداخلاقیای من و صبوری اون پیش رفت..
کم کم شد حرف ... دوری،نزدیکی..
توجه های کوچیک..کنجکاوی .. حساسیتاش..
کم کم شد کل کل دوستانه.. سر به سر گذاشتن ... روو کم کنی ...
حرفاش..نگرانیاش..
کم کم شد عشق..
عشق..عشق...عشق...
راستی ، چه جوری شد عشق ؟
هنوزم نمیدونم...
بی حوصلگیام..
بداخلاقیام..
از راه رسید..
وارد زندگیم شد..
اولش با بداخلاقیای من و صبوری اون پیش رفت..
کم کم شد حرف ... دوری،نزدیکی..
توجه های کوچیک..کنجکاوی .. حساسیتاش..
کم کم شد کل کل دوستانه.. سر به سر گذاشتن ... روو کم کنی ...
حرفاش..نگرانیاش..
کم کم شد عشق..
عشق..عشق...عشق...
راستی ، چه جوری شد عشق ؟
هنوزم نمیدونم...
مـا گذشتیم و گذشت آنچه تو با مـا کردی...
تــــو بمــان و دگــران.. وای بحـال دگــــران...