دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
کلمات کلیدی |
مشاعره شعر |
مشاعره
|
||||||||||||||||||||||||||||||
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
06-06-2016، 06:22 PM
مرا رازیست در سینه اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه …
06-06-2016، 06:28 PM
دنيا به روي سينه ي من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
06-06-2016، 07:32 PM
تاب بنفشه می دهد طرهی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دل گشای تو
خوبان را باید روی چشم گذاشت
کجایی؟چشم هایت بهانه ات را گرفته اند.
06-06-2016، 07:38 PM
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
06-06-2016، 09:32 PM
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
هرچیز که در جستن آنی،آنی.
07-06-2016، 10:11 AM
در دایره وجود موجود علی ست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علی ست
07-06-2016، 10:33 AM
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
خوبان را باید روی چشم گذاشت
کجایی؟چشم هایت بهانه ات را گرفته اند.
07-06-2016، 10:38 AM
بی تو یک ثانیه تکرار شدن حال بدی است
خاطرت جمع ، نبودی که چنین سال بدی است
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامند نهند آدمی
هرچیز که در جستن آنی،آنی.
|