موبایل روز

نسخه‌ی کامل: سخنان حسین پناهی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
اکبرعبدی تعریف میکند:
یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟ گفت: کاپشن قشنگی بود،نه؟ گفتم: آره! گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. ولی من فقط دوستش داشتم……
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی…..
ممنون از موضوع جالبتون من تقریبأ اصلأ با حسین پناهی آشنایی نداشتم امروز زندگی نامه وسخنانشو خوندم فوق العاده مفید و زیبا بود
مر30
و اما تو! ای مادر!
ای مادر!
هوا  همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد
و هنگامی تو می خندی
صاف تر می شود…
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد  ، شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچکس حقیقت من را نشناخت
جز معلم ریاضی عزیز ام
که همیشه می گفت:
گوساله ، بتمرگ
بعضی ها خیلی فقیرند.
تنها داراییشان پول است !
ماندن به پای کسی که دوستش داری ، قشنگ ترین اسارت زندگی است !
وقتی کسی اندازت نیست ، دست به اندازه ی خودت نزن . . .
این روزها ” بی‌ ” در دنیای من غوغا میکند !
بی‌ کس ، بی‌ مار ، بی‌ زار ، بی‌ چاره بی‌ تاب ، بی‌ دار ، بی‌ یار ،
بی‌ دل ، بی‌ ریخت ، بی‌ صدا ، بی‌ جان ، بی‌ نوا
بی‌ حس ، بی‌ عقل ، بی‌ خبر ، بی‌ نشان ، بی‌ بال ، بی‌ وفا ، بی‌ کلام
، بی‌ جواب ، بی‌ شمار ، بی‌ نفس ، بی‌ هوا ، بی‌ خود ، بی‌ داد ، بی‌ روح
، بی‌ هدف ، بی‌ راه ، بی‌ همزبان
بی‌ تو ، بی‌ تو ، بی‌ تو . . .
اجازه . . . !
اشک سه حرف ندارد ، اشک خیلی حرف دارد !
صفحات: 1 2 3 4 5