موبایل روز

نسخه‌ی کامل: دلتنگی امروز من
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ته تنهایی همینجاست ک میگن
این همون آخر دنیاست ک میگن Sleepy.gif
میدونی آخر هر عشق ته تهش چيه؟. يامرگ یا جدایی یا عادت یه وقتایی هم نفرت
خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن ؛
اونا که عشقشون با جدایی تموم میشه غمگينن ؛
اونایی که به عادت برسن محتاجن،معتادان ؛
اونايي هم که عشقشون به نفرت برسه بدبختن، از هر بیچاره ای بیچاره ترن.
دارم فکر میکنم به کدومش قراره برسم Sad.gif
کتاب "جای خالی سلوچ" محمود دولت آبادی را ورق میزدم.جایی از کتاب نوشته بود :
"روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد.
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود، بهار می آید".

دیدم گوشه ی همین صفحه نوشته ام : "از یک جایی به بعد، حال آدم خوب نمیشود"...
حرفم را پس گرفتم، خط زدم جمله ی خودم را. اصلأ همانی که دولت آبادی گفته...
از یک جایی به بعد، آدم آرام میگیرد، بزرگ میشود، بالغ میشود، پای تمام اشتباهاتش می ایستد، سنگینی تصمیمی که گرفته را گردن دیگری نمی اندازد، دنبال مقصر نمیگردد، قبول میکند گذشته اش را، انکار نمیکند آن را، نادیده اش نمیگیرد، حذفش نمیکند، اجازه میدهد هرچه هست، هرچه بوده در همان گذشته بماند، حالا باید آینده را بسازد، از نو، به نوعی دیگر.
یاد میگیرد زندگی یک موهبت است، غنیمت است، نعمت است، قدرش را بداند و آن را فدای آدمهای بی مقدار نکند...

همه ی اینها را که فهمید یک آرامشی می آید مینشیند توی دلش، توی روح و روانش.

اینجای زندگی همان جایی است که دولت آبادی گفته اصلا از یک جایی به بعد حال ادم خوب میشود......
از یه جایی ب بعد...؟؟؟؟

کی قراره برسیم اونجا؟؟؟؟؟؟؟ Sad.gif
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد...
و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟!
یـه دُختَــــر



باید شَبـــیهِ پَروانــــه باشــــه‌





⇦دیدنش زیـــــبا



✘وَلـــے گرِفــــتَنِـــش سَخت





『بسلامتی هرچی دختر ‏پــــــــاکه ♥♥
Sad.gif آه ه ه هييي متنفرم از این روزا که عید و عزا همشون مثل هم روزاي معمولی ديگه میگذره گریه گریه گریه گریه
Undecided.gif خدایا بازم شکرت Heart.gif
ﺧـــــــــــــــــﺪﺍﯾـــــــﺎ ... ! ! !
ﻣـــﻦ ﮐﻪ ﻏـــﺼـﻪ ﻫﺎﯾـــﻢ ﺭﺍ ﺳـــــﺮ ﻭﻗـــــﺘـــ
ﻣﯿــــﺨـــــــﻮﺭﻡ ...
ﭘـــــﺲ ﭼــــــﺮﺍ ﺧــــــــﻮﺏ ﻧﻤـــــﯿﺸــــــﻮﺩ
ﺩﺭﺩ ﻫـــــــــــــــــﺎﯾــﻤـ ـ ـ ـ ــ !!!
روزگار...
ﺩﻧﺒـــــﺎﻝ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ ؟؟؟؟؟

ﻓــــﺎﻝ ﻣﺎ ﮔﺮﻓــــﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ !

ﺣﺎﻟـــــــﻤﻮﻥ ﻣﻬــــــــﻢ ﺑﻮﺩ
ﮐــــﻪ ﺗﻮ ﻣﺎﻫــــــﺮﺍﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘـــــــــــﯼ....
چه روزهـــایی را که کنــار گذاشتــه ام برایِ تو...(!)
چه عاشقانـــه هایی
چه حـــرفهایی
می دانــی ؟
هر دختـــری یک یواشکـــی هایی بــاید داشته باشــد...(!)
یک یواشــکی هایی که تنــها مردش بـداند
یک حـــرفهایی باید داشـــته باشد
که تنها به گـــوشِ مردش برسـد
بوســه هایِ پشـتِ در
آغــوش هایِ بی هــوا
اینــها که می گوینــد این حرفهــا قدیمیسـت
اینــها را چــه به مـا ...(!)
من انکـــار نمی کــنم که برایِ تـو
عاشــقی خواهــم کرد
و بی سیاســـت ترین زنِ رویِ زمــین خواهم بود
که نداند چه مـــوقع باید خودش را بگیـترد
چه وقــت باید چه بــگوید
من هروقت و همیشه
مــی گویمت :
مـــردِ من؛ دوستــت دارم !
حتی شـــده میانِ جمع
بگــذار هرکه هرچه می خــواهد بگوید
شوقِ چشـــمانِ تو
به تمامِ دنیا
مــی ارزد...(!)