موبایل روز

نسخه‌ی کامل: به این جملات فکر کن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
از خـــــــودم مــــتـــــنــــفــرم
 
چــــرا کـــــه
 
هـــــمــــیــــشــــــــه

نــگــــــــران کســـــانـــی مــیــشــــوم
 
کـــــــه اگــــر بــــــــمیرم هــــم

نـــــگرانــــم نمـیــــشـــنــــــــ!!!!!!!!
 دیر که جواب میدهی نگران می شوم ...!
 
می گویند نگرانی ، عشق نیست !

چند روز که صدای خنده هایت را نمی شنوم دلتنگ می شوم ...!

می گویند دلتنگی ، عشق نیست !

به بودنت،به عاشقانه هایت عادت کرده ام ...!

می گویند عادت عشق نیست !

و من هنوز حیرانم از این همه که درگیرم با تو ...

که می گویند عشق نیست !
 
تو بگو عشق هست ؟ !
 
یا عشق نیست ؟ ! Sad.gif Sad.gif
تــو نـمـيدانــي که چـه دردي داشـتم.. 
تـک تـک ثـانيه هایي که بـا "او" بــودي ..
چارلی چاپلین می گوید: با پدرم سيرک رفته بودیم توی صف خريد بليط زن وشوهری با چهار فرزندشان جلوی ما بودند
كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط ها را به آنها اعلام کرد.
ناگهان رنگ صورت مرد تغییرکرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید.ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد
بعد از این که آنها داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. " آن سیرک زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم "
"ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم
هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم . . .
 
 
یه مرداب برای بدست آوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش نیلوفر به هم نخوره پس برای رسیدن به هرچیزی صبرزیادی داشته باشیم...
از مرگ نمیترسم از این میترسم که وقتی زنده ایم در وجودمان" انسانیت "بمیرد...




و
هستند انساهای که بالای خط فقر ولی زیر خط فهم زندگی میکنند
چه اسان لحظه ها را به کام هم تلخ میکنیم.!!!!
و 
چه اسان به اخمی میفروشیم لذت باهم بودن را.
و
چه زود دیر میشود و نمیدانیم  که فردا میاید و شاید ما نباشیم....
روباه به گرگ گفت: درس زندگی رو یادم بده
گرگ گفت:از بالای کوه بپر
روباه گفت: پایم میشکند
گرگ گفت: میگیرمت
روباه پرید،گرگ او را نگرفت و پایش شکست
روباه گفت:چرااااااا نگرفتی؟
گرگ گفت: درس اول: اعتماد یعنی مرگ
نقل قول:
خوانیم تا .....
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی می کرد.
در افسانها اوردند که روزی مردی نزد او امد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت :
اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز فرصت گرفت .
شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان  کسی در خوابگاهش را به صدا در اورد!
فرعون پرسید:کیستی؟دید شیطان وارد شد.
شیطان گفت :خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه تبدیل به طلا شد.
یعد خطاب به فرعون گفت:من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم،ان وقت تو با این همه حقارت ادعایی خدایی میکنی؟
پس شیطان اماده رفتن شد که فرعون گفت:چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟؟
شیطان پاسخ داد:
زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می اید.
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ !

ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !

ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ !

ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ !

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﯿﻨﺪﯾﺶ !

ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻓﻬﺎﯾﺖ، ﺳﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻫﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ !

ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ،ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯽ،

ﺁﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ، با ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ...