موبایل روز

نسخه‌ی کامل: به این جملات فکر کن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم...
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزی باقی نمیماند.
هرکس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفایی بدی بود.
داستان زندگی ما خالی از آدم های خوب بود.
اگر نمیتوانی آدم خوبه ی زندگی کسی باشی.
اگر برای یاد دادن تنها همان خوبی هایی که خودت بلدی ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند.
اگر خوبی کردی و بدی دیدی.
کنار بکش!!!
اما بد نشو...
زیرا این تنها کاریست که از دستت بر میاید.
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو آدم خوبه ی زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش...
اولین تو نبودی ولی
آخرین تو خواهی بود
نمی خواهم طعم چشم دیگری را بنوشم
انتظار بارانت سخت هم باشد
فقط به خیال آمدنت
خیس خیسم
همه جا بروم به بهانه ی تو
که مکر برسم در خانه ی تو
من اکر چه بدم نروم ز درت
به فدای تو و رخ چون قمرت
خدایا…
دهانم را بو کن…
ببین، بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی
و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟! نمیدانی!
تو که حوا نداشته ای هیچ وقت!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی…
ﻏﺰﻟﺒﺎﻧﻮ ! ﺍﮔﺮ ﺷﻮﻻﯼ ﻓﺮﻫﺎﺩﯼ، ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻮﻫﮑﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﭼﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﻧﻔﺲﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﻣﺴﯿﺤﺎ ﺭﺍ
ﯾﻬﻮﺩﺍﯼ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖِ ﺧﻮﺩ ﮐﻔﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﺳﺮﺍﺑﺴﺘﺎﻥ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﭼﻤﻨﺰﺍﺭ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﺷﺪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯼ ﺳﺮﻭِ ﮔﻠﭙﻮﺷﻢ، ﻋﺮﻭﺱ ﺍﯾﻦ ﭼﻤﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭﯾﻐﺎ ﺑﺎ ﺧﻄﺎﮐﺎﺭﯼ، ﺧﻄﺎﯼ ﺧﺎﻃﺮﺁﺯﺍﺭﯼ
ﺍﻫﻮﺭﺍﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺖ، ﺍﻫﺮﻣﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﻋﺘﺎﺑﺖ ﺯﺧﻢ ﺯﺩ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯼ ﺷﯿﺮﺯﻥ، ﺁﺭﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻤﺸﯿﺮﺯﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﺯ ﺩﺍﻏﺴﺘﺎﻥِ ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ﺩﮔﺮ ﻋﻄﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﯿﺰﺩ
ﮐﻪ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﺗﺒﺴﻢ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ، ﺭﯾﺸﻪﮐﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﺑﻬﺎﺭِ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽﻫﺎ، ﺧﺰﺍﻥِ ﺗﻠﺨﮑﺎﻣﯽ ﺷﺪ
ﻏﺮﯾﺒﺴﺘﺎﻥِ ﻣﺤﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ، ﻭﻃﻦ ﮐﺮﺩﻡ
ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺷﺐ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﭘﺎﯼ ﮔﺮﯾﻪﯼ « ﺷﺒﺪﯾﺰ»
ﻏﺰﻟﺒﺎﻧﻮ ! ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﮐﺮﺩﻡ
↩هیچ عشقے وجودندارد!⇄
حتے براے مرغ عشق''▼...
او نیز اگر در قفس نبود،.‌..
بہ عشقش خیانت میکرد...!⚂♘
دلتنگم،
مثل مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست
شماره اش را بگیرد...!
☜بِـہ جـــایـی رِسـیـدَم کـہ
☜خُــدام وَقـتـی نِـگـام مـیـکـنـہ میـگـِہ
☜چِـــرا هَـــــر کـاری مـیـکـنـم
☜ خـوب نـمـیـشـی آخـــــہ
من اسیرم !
عاشقم،
عاشق تر از افسانه ها
با خیال روی تو 
من ماندم و 
ویرانه ها
سر خوش هستم من 
اگر با من بمانی 
تا ابد
گر نمانی 
وایِ من!!!
از طعنۀ بیگانه ها...
بذار دوست داشته باشم

بذار کنارت بمونم

دل منو تو میشکونی به روم نیار که مهمونم

بذار دوست داشته باشم

وقتی که بارون می باره

کی ابرارو من نباشم از رو چشات بر میداره

بذار همونجوری که هست

دلخوشیام تموم نشه

میترسم از خدافظی بهم نگو آخرشه

بذار مثل عروسکا یه گوشه تنها بشینم

فقط بدونم پیشمی تو رو از اون دور ببینم

من به هوای بودنت جون میگیرم زنده میشم

تو بی هوا میخوای بری نمیگی دیوونه میشم

بذار دوست داشته باشم

دلم خوشه کنارتم

پاییزیو سردی باهام به جاش خودم بهارتم

بذار دوست داشته باشم

بذار بگم مال منی

خیال کنم دوسم داری بگی که دنبال منی

چی میدونی از دل من از این خراب بی نشون

کاشکی میشد فقط یه بار بهم بگی نرو بمون

بذار که سایه ات بمونم سیاه و سرد و بی صدا

ترو خدا دیگه نگو باید بشیم از هم جدا

جای تو خالیه ولی من پر از خیال تو

به جون خاطراتمون تموم قلبم مال تو