موبایل روز

نسخه‌ی کامل: به این جملات فکر کن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
احسان هنری نیست به امیدِ تلافی
نیکی به کسی کن
که به کار تو نیاید...

"صائب تبریزی"
بازی مسخره ایست زندگی

فکرش را بکن

یک عمر

تو را فراموش نکنم

بعد سر پیری

آلزایمر بگیرم . . . !!!
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﻣﯿﺮﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ.
ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺯ ﮔﻮﺭ ﮔﺮﯾﺨﺘﻪ!

" ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ "
گریزان ست با یاد تو خواب از من اگر حتی
بخواند توی گوشم مادرم لالایی خود را
اگر بجای آنکه انقدر...
نگران دماغهایمان باشیم!
نگران...
چشمهایمان!
قلبمان!
فکرمان!
عقیده مان!
ایمانمان...
بودیم!
بهشت آرزویی بزرگ نبود!
ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ 5 ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ:

 1 : ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ. 

2:  ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ. 

3 :  ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻢ. 

4:  ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ. 

5:  ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ  ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ... 

ای کاش طوری زندگی کنیم، که درآینده حسرت  نخوریم! ...
این همه "دوستت دارم" را 
براى کدامین روز مبادا کنار گذاشته ایم؟؟؟!

باور کن مردگان بوى گل را استشمام نمیکنند !!

تا فرصتی باقیست..از صدایتان
برای فریاد مهربانی،
از گوش هایتان
برای غمخواری،
از دستانتان 
برای نیکوکاری!
از ذهنتان 
برای راستی و درستی
و از قلبتان برای عشق
استفاده کنید.....
برای کسانی که به شما حسادت میکنند اینگونه دعا کنید

پروردگارا ...

اگر در این جهان کسی هست ،
که تاب دیدن خوشبختی مرا ندارد ،
چنان خوشبختش کن ...
که خوشبختی مرا از یاد ببرد ...
بعضی وقتها باید رو به روی خودت سر به زیر بایستی !!


آنقدر سر به زیر ، که "خودت" بفهمد تمام ماجرا را ...!

گاهی وقتها باید از "خودت" 
عذر خواهی کنی ...

به خاطر تمام شبهایی که میشد با خیال راحت سر به بالش بگذاری،
 اما نشد ...

بخاطر لبخندهایی که میتوانستی بزنی ، اما نزدی ...

بخاطر آوازهایی که میشد بخوانی، اما نخواندی ...

بخاطر زمزمه هایی که میشد 
زیر لب داشته باشی،
 اما لب گَزیدی...

بخاطر قدمهایی که میتوانستی در خیابانی باران زده برداری،
 اما نزدی ...

بخاطر لباسهایی که میشد بپوشی،
 اما تن نکردی ...

بخاطر لی لی هایی که میتوانستی در خیابانی شلوغ تا انتهای مسیر را بروی ، اما نرفتی ...

بخاطر عطرهایی که نزدی ...
بخاطر موهایی که از بی شانگی سفید شدند ...

بخاطر چشمهای خون زده ات ...
بخاطر خودت ...
خودت...

خودت ...

گاهی وقتها معذرت خواهی از خودت سخت است .   .   .
اگر مستضعفی دیدی،
ولی از نان امروزت

به او چیزی نبخشیدی.
به انسان بودنت شک کن

اگر چادر به سر داری،
ولی از زیر آن چادر

به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن

اگر قاری قرآنی،
ولی در درکِ آیاتش 

دچارِ شک و تردیدی.
به انسان بودنت شک کن

اگر گفتی خدا ترسی،
ولی از ترس اموالت

تمام شب نخوابیدی.
به انسان بودنت شک کن

اگر هر ساله در حجّی،
ولی از حال همنوعت

سوالی هم نپرسیدی.
به انسان بودنت شک کن

اگر مرگِ کسی دیدی،
ولی قدرِ سَری سوزن 

ز جای خود نجنبیدی 
به انسان بودنت شک کن... ..