موبایل روز

نسخه‌ی کامل: به این جملات فکر کن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
شخصی به قصد تحقیر کردن, مورچه ای را با انگشت فشار داد.
مورچه خندید و گفت:ای انسان مغرور نباش...!
که تو در قبرت برای من وعده غذایی بیش نیستی...!!!
الهی العفو...!
ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ
ﺯﻧﻨﺪ؛
ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ
ﺗﻌﻠﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻗﯿﻘﺎً ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺷﻤﺎ !...
گر تو آزاد نباشی
نه همين غمكده، ای مرغک تنها قفس است
گر تو آزاد نباشی همه دنيا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
هر كجا هست، زمين تا به ثريا قفس است
تا كه نادان به جهان حكمروايی دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است.
فريدون مشيری (تا آوای بیداری )
اگر فردا آخرین روز دنیا باشد جالب است!

تمام خطوط تلفن دنیا پر میشود از جمله هایی مانند:
"همیشه دوستت داشتم" , " عاشقتم" ,
" هیچ وقت نتوانستم بگویم دوستت دارم" , " مرا ببخش " ,
"اولین و آخرین عشقم تو بودی " و . . .

هزاران نفر برای دیدن کسی که دوست دارند حاضر هستند کل داراییشان را بدهند برای اینکه وقت دیدن طرفشان را لحظه ای داشته باشند!

خیلی ها پشیمان میشوند که چرا خیانت کردند،
خیلی ها دنبال گرفتن یک بخشش ساده میروند

کاشکی هر روز
روز آخر بود تا ما انسان ها قدر لحظات زندگی را میفهمیدیم!
قدر یکدیگر را میدانستیم!!!
کاشکی به جای لج بازی و یا غرور بیجا، لحظه ای را با عشق سپری میکردیم!

لحظه ای باور کن
فردا
زندگی
و دنیا
تمام میشود...
دختر زشت

جوليا زشت بود و كريه المنظر، با دندان هايي نامتناسب كه اصلا به صورت جوليا نمي آمدند. اولين روزي كه جوليا به مدرسه ما آمد هيچ دختري حاضر نبود كنار او بشيند. يادم هست همان روز ژانت دوست صميمي خواهر من كه دختر بسيار زيبايي بود مقابل جوليا ايستاد و از او پرسيد: (آيا ميداني زشت ترين دختر اين كلاس هستي؟)
همه از اين جمله ژانت خنده شان گرفت. حتی پسر های کلاس اما جوليا با نگاهي مملو از مهرباني و عشق در جواب ژانت جمله هايي گفت كه باعث شد همان روز اول تمام دختران كلاس احترام جوليا را بيشتر از ژانت حفظ كنند!
جوليا جواب داد: (اما ژانت تو بسيار زيبا و جذاب هستي).در همان هفته اول جوليا محبوب ترين و خواستني ترين عضو كلاس شد و كار به جايي رسيد كه براي اردوي آخر هفته همه مي خواستند جوليا با آنها هم گروه باشد
. او براي هر كس اسم مناسبي انتخاب كرده بود . به يكي مي گفت چشم عسلي و به ديگري لقب ابرو كماني داده بود.حتي به آقاي ساندرز معلم كلاس لقب خوش اخلاق ترين و باهوش ترين معلم دنيا را داده بود
. ويژگي برجسته جوليا در تعريف و تمجيد هايش از ديگران بود كه واقعا به حرف هايش ايمان داشت و دقيقا به جنبه هاي مثبت شخصيت هر فرد اشاره ميكرد. مثلا به من مي گفت بزرگترين نويسنده دنيا و به سيلويا خواهرم مي گفت بزرگترين آشپز دنيا! و حق هم داشت. آشپزي سيلويا حرف نداشت و من تعجب كرده بودم كه چگونه جوليا در همان هفته اول متوجه اين موضوع شده بود.

سال ها بعد جوليا به عنوان شهردار شهر كوچك ما انتخاب شد و من بعداز ده سال وقتي با او برخورد كردم بي توجه به قيافه و صورت ظاهريش احساس كردم شديدا به او علاقه مندم. جوليا فقط با تعريف ساده از خصوصيات مثبت افراد در دل آنها جاي باز مي كرد
.5 سال پيش وقتي كه براي خواستگاري جوليا رفتم دليل علاقه ام را جذابيت سحر آميزش خواندم و او با همان سادگي و وقار هميشگي اش گفت: (براي ديدن جذابيت يك چيز، بايد قبل از آن جذاب بود ) و من بلافاصله و بدون هيچ ترديدي در همان اتاق شهرداري از او خواستگاري كردم.در حال حاضر من از جوليا يك دختر سه ساله به نام آنجلا دارم. آنجلا بسيار زيباست و همه از زيبايي صورت او در حيرتند.
روزي مادرم از جوليا راز زيبايي آنجلا را پرسيد و جوليا در جوابش گفت: (من زيبايي چهره دخترم را مديون خانواده پدري او هستم) و مادرم روز بعد نيمي از دارايي هاي خانواده را به ما بخشيد ...
تمام سوء تفاهمات ناشی از زبان است،

تو می بایست در مورد افراد از روی

اعمالشان قضاوت کنی، نه از روی گفته

هایشان، همیشه محاکمهء خود، از

محاکمهء دیگران سخت تر است.

تو اگر توانستی در مورد خودت خوب

قضاوت کنی، قاضی واقعی هستی...!!!

زندگی را گرتوانستی به کام 
یک نفرشیرین کنی
یاتوانستی زمین تشنه ای را
سرخوش ازباران کنی
گرتوانستی تویک مرغ گرفتار
ازقفس بیرون کنی
یاتوانستی که دیوار اسارت
ازبناویران کنی
گرتوانستی به خوان رنگیت
یک رهگذر مهمان کنی
یاتوانستی بدون حاجتی هم
ذکر آن یزدان کنی
گر توانستی لباس بی ریای
عاشقی بر تن کنی
می توانی آن زمان
فریاد انسان بودنت
برسر هرکوی وهر برزن کنی...
سخن_بزرگان 
طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...! ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ.. ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ.. ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ.. یکی دیگه به خودش نمیرسه... ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ..



 ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...! یکی محبت نمی کنه ...! یکی دیگه محبت نميپذيره ...! و..... اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!
پائولو كوئيلو
روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد! بعد از مدتی که خوب فحش داد، تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد، و در پایان گفت: 



من لئو تولستوی هستم!
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟! تولستوی در جواب گفت: شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و من هم خودم را معرفی کردم.

وسعت دنیای هر کسی به اندازه تفکر اوست!!!
حافظه آدمهای غمگین قوی است؛
می دانند کجای کدام خیابان آن روز مردند...
" مهدیه لطیفی "