موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
من شب ترین بخت جهان را با خودم دارم
کاری به کار لحظه هایم دارد ایا صبح؟
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس  

                          شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
توی میدان نبردت تن به تن جنگیده ام
لشکر تنهایی ام را عشق فرمان میدهد…
دیده در راهت نهم ، دردانه بارانت کنم

                       چهره ی زیبا نما تا جان به قربانت کنم
من که تمام عمر ازتو می سرودم
سخت است میدانم نمیدانی که بودم…
من آن کوچه گرد شب انتظارم  
 
                            که جز دیدنت آرزویی ندارم
من خاطره می نوشم و با یاد تو خوبم
برگرد و به پایان برسان بی خبری را…
از ياد تو بر نداشتم دست هنوز   

                 دل هست به ياد نرگست مست هنوز
ز هشیاران عالم هرکه را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد…
دوست دارم دور تو پروانه باشم روز و شب

شمع باشی و در من شعله ها بر پا کنی