موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
زدانش به اندر جهان هیچ نیست
تن مرده و جان نادان یکیست
تا جهل و غرور را به هم پیوند است

نادان به گمان خویش دانشمند است!
تــا هــســتـم ای رفـیـق نـدانـی کـه کـیـسـتـم
روزی ســراغ وقــت مــن آئــی کــه نــیـسـتـم
من و تو ساحل و دریای هَمیم ؛ اما نه 

ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست..
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
ناج کاووس ربود و کمر کیخسرو
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند

افسوس  وعده های خدا در کتاب ماند
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
دلم عاشق شدن فرمود و من برحسبِ فرمانش

در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش
شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا؟
بی نیاز از نام و فارغ از نشان سازد مرا
آمدی اما نفهمیدم تمنای تو را

حیرتی دارم چو می خوانم غزل های تو را