موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دلــم سوخت بر حال دیوانه ای
که می گشت بر گرد ویرانه ای
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواستـه ام با تــو که تنها بنشینم
مارا به مقام عشق راهی دادند 
در کوی خرابات پناهی دادند
دانم کـــه چنینم و جـــز این هیـــچ نــــدانم
تـــــو عمــر منی یـــار اگـــر شـــاه جهــانم
                          
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوی را
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم
این چنین عشق تو در سینه نگهداشت منم
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
مدتی شعرم تمامش پر شده از عطر تو
از کجا پیدا شدی اینگونه رسوایت شدم
مه شود حلقه به گوش تو که گردنبندی
فلک افروزتر از عقد ثریا داری