موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دل کندم از تمام جهانم به غیرِ تو
تا صاحب اختیارِ دلم باشی و نشد

شاعرشدم که بعدغزلهای هر شبم
گاهی توهم دُچارِدلم باشی ونشد
دیر آمدی ، درست
رازدار پونه و پروانه بوده ای ، درست
اما از من و این دل دیوانه
بی خبر چرا ؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
الفبای درد از لبم می تراود
نه شبنم ، که خون از شبم می ترواد
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
  الف ، لام ، میم - از لبم می تراود
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
مرحبا ای یار، من مستم ز چشمانت یقین

                  می برد قلب مرا یاد تو ای زیبا ترین
نخواه چشــم ببندم به روی رفتن تــو...

که وقت رفتنِ جـــان، چشم باز می‌ماند...
درتمام عمر ،گویا زندگی معنی نداشت

                 
از کجا پیدا شدی اینگونه درگیرت شدم
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید…
در دلم عشق تو می ماند و من میمیرم

عاقبت از غم تو ره به جنون می گیرم

چه کنم گر تو نباشی همه دنیای دلم

بخدا بی تو ز دیدار همه دلگیرم