موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
از ترس اینکه باز تو را آرزو کنم
خط می کشم به دلخوشی هر زیارتی...
دل بیمَش از این نیست که در بندِ تو افتاد

تَرسد که کنى روزى از این بند رهایَش ...
من خنده زنم
بر دل ؛
دل خنده زند بر من

اینجاست که
می خندد ، دیوانه به دیوانه...
یاد دارم یک شبی مویت به پیشانی نشست

بعد از آن عمریست محتاجم به یک رکعت شمار!
تمام بود و نبودم از چشمان تو آب خواهد خورد
و تمام من انسانی یاغی خواهد شد
 که جز تو هیچ خدایی را بنده نیست
تو اگر باشی و من باشم و عمری باشد

ناخلف باشم اگر فکر به اغیار کنم
می فشارم سر به روی شانه ی تنهایی ام

              
هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد
درد اسـت ...
بـرایـش همـه شـب شعـر بخوانـی
او محـو تماشـای کسـی شعـر بگویـد !
دل بیمار مرا هر که گرفتار تو خواست


                 یـــارب آزاد نگـــردد ز گــرفتــــــاری دل
لبخند زدی فکر انار از سرم افتاد
لرزیدم و از شانه ی من ارگ بم افتاد