موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یادم نمی‌ کنی و ز يادم نمی‌ روی
یادت بخیر یار فراموشکار من...!
نیست در عالم ز هجران تلخ تر       هر چه خواهی کن و لیک آن نکن
نمی‌دانم
ما از هم دور بودیم
یا زمانه از ما
فاصله‌ی من از تو
دورتر از سوسوی چراغ یک ابادی بود
دورتر از سخاوت یک کوه
و دلتنگی
بزرگتر از تمام هیاهوهای زندگی
هنوز وقت داریم
به خوابم بیا
آنکه را هجران تو هر شب عذابش می کند
آتشی در زیر خاکستر، تو را در چشمهاست
این دل کم تاب را کم کم کبابش می کند
یک نظر در آن کتاب باز ابروهای تو
اهل دل را منصرف از هر کتابش می کند
بر دلم نقاشی چشم سیاهت شب به شب
نقشه ی هر توبه را نقش بر آبش می کند
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد…
در اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند  
 
                     لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت
تن پرندگان كه سرد مي شود
بي درنگ به كوچ فكر مي كنند
ما كه دل سرد مي شويم
بي بال و پر
به چه چيزي
جز، هجرت دوباره
به تنهايي مان
مي توانيم فكر كنيم؟
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس

ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
نــو گــل نــازنــیــن مــن تــا تــو نـگـاه مـی کـنـی
 لــطــف بـهـار عـارفـان در تـو نـگـاه کـردنـسـت