موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
کسی از سرنوشت جنگ بین عقل و دل پرسید
به او گفتم دوباره حاکمی ، فرزانه ای را کشت

میان مُلک تن، داروغه ای مست و جهان آشوب
خراجش را گرفت و صاحب میخانه ای را کشت

به یاد دوست گفتم با خودم شمعی برافروزم
ولی آن بی خبر با گریه اش پروانه ای را کشت

#سعید_صاحب_علم
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود!

ما را زمانه گر شکند ساز می شویم
 
#صائب_تبریزی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم 
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
ما عاشق توایم و پشیمان نمی‌شویم

هر توبه نامه‌ای که نوشتیم پاره کن ...!

#علی_مقیمی
نی هم یک نام دارد در نیستانها ولی 
از یکی نی قند خیزد و ز دگر نی بوریا
ای که می‌پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست

منزل او در دل ا‌ست
اما ندانم دل کجاست

#هلالی_جغتایی
تو، سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کنم اگر ای دوست! سهل و زود، رهایت

#حسين_منزوى
تو سالهاست شعر مرا ترک کرده‌ای

اما هنوز در غزلم گفتگوی توست...

#علی_فرزانه_موحد
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت