موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوی را
ای در دل من، میل و تمنا، همه تو
وندر سر من، مایه سودا، همه تو

هر چند به روزگار در می‌نگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
وقت گل و روز شادمانی آمد

آن شد که به سرما نتوانی آمد

رفت آنکه دلت به مهر ما گرم نبود

سرما شد و وقت مهربانی آمد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخوداز شعشعه ی پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
در عاشقي كه فكر و تخيل نياز نيست
ای نازنين ، بداهه تو را دوست دارمت
تنگ شد از غم دل جای به من
یک دل و این همه غم وای به من
نشاط جوانی ز پیران مجوی
که آب رفته نیاید به جوی
یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم