موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دیریست زهجر روی مهش , خوابم نمیبرد
حیران میان سیلم و آبم نمیبرد
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر

بگذار در سکوت بمیرم برای تو
وای ازین دل که نی هرگز بکامم
وای ازین دل که آزارد مدامم
من آن همیشه عاشقم که لحظه لحظه درد را

به دوش خسته می کشم برای چشم های تو
وارستگان به دوست پناهنده گشته اند
وابسته ای چو من به جهان بی پناه شد
درچشم من و در غزلیات تو جاریست

هر چیز میان منو تـــــو رد و بدل شد
در مرو پریر لاله انگیخت
دی نیلوفر به بلخ در آب گریخت
در خاک نشابور گل امروز آمد
فردا به هری باد سمن خواهد ریخت
تنها که شدی ترانه را می فهمی

این حسرت عاشقانه را می فهمی

این بغض برای گریه ام کافی نیست!

 تنها که شدی بهانه را می فهمی