موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
تو توانستی
در را به روی من بربندی
و پنجره ای بر خویش بگشایی.
من توانستم
در را به روی خویش بگشایم
اما هرگز پنجره ای باز نیافتم.
من قطره ام دریای من، گم گشته ام در ساحلت
 با اینکه ناچیزم ولی، من با تو دریا می شوم
من بودم
تو
و یک عالمه حرف ...
و ترازویی که سهم تو را
از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد ...
دیگر مترس از خطر پنجه های موج
چون ساحلی به وسعت دریا سخن بگو
وارث تمام اضطراب هـای من سلام
لیلی قشنگ خواب های من سلام
ماهی ها نه گریه می کنند
نه قهر و نه اعتراض!
تنها که می شوند قید دریا را می زنند
و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقی شان
بر عکس شنا می کنند!
دیدار تو
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افــلاک به جـز تـــو قمرم نیست
با عشق تـو شب را بــه سحـرگـــاه رسانم
بی لذت دیـــدار تــو شب را سحــرم نیست
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی

تا شب نرود صبح پدیدار نباشد...
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
 عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو