موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
من واژه هایم را به راهت می نشانم

هر وقت می خواهی غزل باشی خبر کن!
نشاط جوانـی ز پیران مجوی
که آب رفته باز نیاید به جوی
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
در ضمیر ما نمی گنجــد به غیـــر دوست کس
هر دو عالـم دشمن ما باد و ما را دوست بس
سعدی اگر عاشقی میلِ وصالت چراست ؟

هر که دل دوست جُست مصلحت خود نخواست
تو مگر فرشته ای که این چنین
 بر دلم نشسته ای چه دلنشین
نه هر که چهره برافروخت دلبری دارد 
نه هر که آینه سازد سکندری داند
دوست دارم شب را به غم سر کنم
دفتری را از اشک چشمم تر کنم
ماه درخشنده چو پنهان شود
شپره بازیگر میدان شود
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺍﺧﻤﺖ، ﻧﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﺎﺱ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﻣﻌﻄّﺮ، ﮔﺮ ﭼﻪ ﺣﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ