موبایل روز

نسخه‌ی کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ز من مپـرس که از حال او دلت چون است
از او بپرس که انگشتهایش در خـون است
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار

کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
از ازل تا به ابـــد پرسش آدم این است
دست بر میـــوه حـــــــوا بزنم یا نزنم
من از بی قربی خار لب دیوار دانستم 
که ناکس  کس نمیگردد از این بالا نشینی ها
آهـن  و فـولاد هـــــر دو از یك  كوره  می آینـد بـرون

آن  یـكـی  شمشـیـر گـردد، دیگری نعـل خـر است
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس
به باد رفته کجا و چو برق جسته کجا
از مردم افتاده مدد گير كه اين قوم
با بي پروبالي، پر و بال دگرانند
دلم در هر تپش صد بار آواز تو می خواند
نمی دانم تو هم یاد دل ما می کنی یا نه
                                                      
روزگارا که چنین سخت به من مینگری
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست .